قلزم

ساخت وبلاگ
.مخاطب كه تو باشى ...مگر جز عاشقانه‌هاىِ پر از دلتنگى ...متن ديگرى هم مى‌شود نوشت؟! اصلاً....براى از "تو"نوشتن، پاك كردن و خط زدنِ ...هيچ واژه‌اى لازم نيست! بس كه ساده و صريحی ...دلبر جان" و اصلاً تو همان جانى كه بر دل نشسته ...!(علی قاضی نظام)‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ + نوشته شده در یکشنبه بیست و دوم مرداد ۱۴۰۲ ساعت 17:48 توسط رسا  |  قلزم...
ما را در سایت قلزم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rxbartolutti بازدید : 41 تاريخ : پنجشنبه 26 مرداد 1402 ساعت: 18:07

تو دور از منی، منْ بی‌حال و حوصله‌ام؛ و لاجرم، وقتی که تو را می‌بینم جز خستگی‌ها و اندوه و ناراحتی‌ها و گلایه‌ها و شکایت‌ها چیزی ندارم که به تو دهم... اگر تو باشی دیگر از این ملال اندوه چیزی باقی نخواهد بود، دیوانه! آخر آمده‌ای که امتحان کنی؟(احمد شاملو)مثل_خون_در_رگ‌های_من + نوشته شده در جمعه بیستم مرداد ۱۴۰۲ ساعت 18:43 توسط رسا  |  قلزم...
ما را در سایت قلزم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rxbartolutti بازدید : 39 تاريخ : شنبه 21 مرداد 1402 ساعت: 13:35

.و تو، هر جا...و هر کجای جهان که باشی ...باز به رویاهای من بازخواهی گشت ...تو مرا ربوده، مرا کشته، مرا به خاکستر خواب‌ها نشانده‌ای. هم از این روست که هر شب تا سپیده‌‌دم ...بیدارم.عشق همین است در سرزمین من،من، کشنده‌ خواب‌های خویش رادوست می‌دارم.(سید‌ علی‌ صالحی) + نوشته شده در جمعه بیستم مرداد ۱۴۰۲ ساعت 18:48 توسط رسا  |  قلزم...
ما را در سایت قلزم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rxbartolutti بازدید : 38 تاريخ : شنبه 21 مرداد 1402 ساعت: 13:35

آدمهایی که سرنوشت به هم پیوندشون داده، همیشه همدیگه رو پیدا میکنن.

(ویچر)

+ نوشته شده در پنجشنبه پنجم مرداد ۱۴۰۲ ساعت 11:50 توسط رسا  | 

قلزم...
ما را در سایت قلزم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rxbartolutti بازدید : 39 تاريخ : دوشنبه 16 مرداد 1402 ساعت: 12:42

همینجا. چند هزار کیلومتر دورتر. یک روز بارانی و مه گرفته. بعد از ظهر شنبه.

و تمام. برای همیشه و آخرین بار.

از ویچر: آینده های احتمالی زیادی هستند و همه به تصمیمات تو بستگی دارد ... کسایی که از چیزی که تو هستی می ترسن، بار اضافه هستن. ولشون کن.

+ نوشته شده در شنبه چهاردهم مرداد ۱۴۰۲ ساعت 21:40 توسط رسا  | 

قلزم...
ما را در سایت قلزم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rxbartolutti بازدید : 45 تاريخ : دوشنبه 16 مرداد 1402 ساعت: 12:42

ما،برای ادامه دادن،هیچکسی را نداریم ...جز خودمان.(چارلز بوکوفسکی)و در نهایت، همه ی ما، روزی به این حقیقت میرسیم که نمیتوانیم به هیچ کسی جز خودمان تکیه کنیم.شاید غم انگیز باشد، ولی در انتها، همه، یک روز، با تمام وجود، این واقعیت را درک میکنند.- لحظات سختی بود. خیلی سخت. نمیخواستم فکر کنم که از خودخواهی نشات میگرفت (شاید هم بود، حداقل کمی) ولی ادامه ی آن هم ممکن نبود.- سرم درد میکند. خیلی.- فقط گفتم ... و گفتم. صادقانه، هر چه را که باید.- و این 00:00 بود که خیلی معنی داشت.- و اینکه:اگر برای ابد،هوای دیدن تونیفتد از سر منچه کنم؟- درد داشت، انگار خنجری بود که در سینه ام فرو رفت. کاوید و کاوید و درید و پاره کرد. + نوشته شده در دوشنبه شانزدهم مرداد ۱۴۰۲ ساعت 0:50 توسط رسا  |  قلزم...
ما را در سایت قلزم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rxbartolutti بازدید : 40 تاريخ : دوشنبه 16 مرداد 1402 ساعت: 12:42